ای پسر فاطمه ...
امروز گرچه دستمان تهی ست و سرد ، اما دل همواره لبریز گرمای
عشق توست !
این روزها نجوا ، نجوای العجل است برای ظهور منجی ...
که البته شیطان کمر همت خود را بسته تا این واژه را نیز همچون
انسانیتِ انسان ها ، به بازی گرفته و باب میل خود معنا بخشد ...
اما به خداوندگاری که در هیچ کجای دنیا نیافتم همچو او را ، که تو تنها
آرامشبخش این همه بشر هستی و تنها تو منجی بودی و می مانی !
عزیز زندگانیم ... گرچه دل ، تنگ است ، اما مجال تنگ تر ...
فقط می خواهم بگویم : امروز همچو هرجمعه دیگر ،
دستان منتظرانت دخیلند بر آستان پر مهر خداوند ، تا مگر ...!